از کلنگی خـــــــــانه ای آباد میریزد به هم خواب شیرین را اگر فرهـــاد میریزد به هم آنچه از پاییز میبینی چنیـــــن تعبیـــــر کن آرزوی برگهــــــا را بـــــــاد میریـــــزد به هم اعتمـــــادی را که مرغابی به دریا کرده بود عــــــاقبت شلیک یک صیّـاد میریزد به هم دیگر این دیـوار را یارای این سیلاب نیست خـــــانه ی ما دارد از بنیــــاد میریزد به هم مثل مردابی که از سنگی پریشان میشود خــــــــــاطر آرام با یک یاد میـــــریزد به هم از فـــــراوانیِ دانه در
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت